خاطرم نیست این مثنوی را کی نوشتهام فقط یادم هست که هدیهی چشمگشودن دوستیاست که اوجها را میشناسد و تجربه کردهاست به دو معنا: هم شاعر است و هم خلبان جنگندههای شکاری!
هرچه بگویید پرم آرزوست
پر زدن بیشترم آرزوست
پر بزنم تا ازل و قبل از او
تا ابدیتتر بیهایوهو
تا چقدر شادی روشن دمید
تا به نشاطی که خدا آفرید
تا به فرازی که فرازیش نیست
لحظهی گستردهی سرگشتگیست!!
لحظهی شوریدگی جان نور
وقت فرا رفتن و شوق حضور...
انبسط ینبسط انبساط!!
چیست سببساز بساط نشاط
راست بگو باز چه افتادهاست
جان تورا، کاینهمه شادی شدهاست
گفت که ای بیخبریهاترین
بیخبر از هرچه نشاطآفرین
عاشق پرواز فرود آمدهاست
برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 71