دلم خواست چیزی نوشته شود

ساخت وبلاگ

خاطرم نیست این مثنوی را کی نوشته‌ام فقط یادم هست که هدیه‌ی چشم‌گشودن دوستی‌است که اوج‌ها را می‌شناسد و تجربه کرده‌است به دو معنا: هم شاعر است و هم خلبان جنگنده‌های شکاری!

هرچه بگویید پرم آرزوست

پر زدن بیشترم آرزوست

پر بزنم تا ازل و قبل از او

تا ابدیت‌تر بی‌های‌وهو

تا چقدر شادی روشن دمید

تا به نشاطی که خدا آفرید

تا به فرازی که فرازیش نیست

لحظه‌ی گسترده‌ی سرگشتگیست!!

لحظه‌ی شوریدگی جان نور

وقت فرا رفتن و شوق حضور...

انبسط ینبسط انبساط!!

چیست سبب‌ساز بساط نشاط

راست بگو باز چه افتاده‌است

جان تورا، کاین‌همه شادی شده‌است

گفت که ای بی‌خبری‌هاترین

بی‌خبر از هرچه نشاط‌آفرین

عاشق پرواز فرود آمده‌است

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 14:38&nbsp توسط مهدی شمس آبادی  | 

جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 71 تاريخ : چهارشنبه 17 اسفند 1401 ساعت: 16:32