نارنج هایی که در می گشایند

ساخت وبلاگ
 

 

هفت و نیم صبح و زنگ در!! رفتم و دیدم پیرزن تنهای همسایه است، او به موازات در ایستاده بود و من چهره اش را نمی دیدم و نیم رخش را هم، چرا که چادرش را سفت گرفته بود! سلام و سلام و گفت همشیره نیست؟ گفتم نیست، کاری اگر هست بفرمایید! گفت اومدم بیرون و کلیدمو اشتباهی آوردم و موندم پشت در! گفتم خب اون درتون رو که نمیشه کاری کرد اما این در ماشین رو رو میتونم کاری کنم و البته نمی دونم کلید این در راهرو رو که به حیاط باز میشه دارید یا نه؟ گفت پیچ گوشتی دارم و بازش می کنم!!! نردبان توی حیاط بود و آوردمش و رفتم بالا و روی بام دستشویی حیاطشان و دیدم آویزان شدن و پریدن برای از چهل گذشته های متین و سنگین خطر دارد! ارزیابیی کردم و دیدم باید به همین نارنج کهنسال متوسل شوم که نیمی از شاخه هاش مهمان حیاط ماست! با احتیاط پیران روزگاری بر باریکه های دیوار دونده از شاخه های نسبتا قطورتر نردبان- پلکانی پرداختم و با حداقل خراشیدگی ناشی از خارهای درخت نارنج خودم را به حیاط رساندم و قفل به هم نیامده را از حلقه ی در رهاندم و در را گشودم و همسایه به امن حیاط درآمد! 

گفتم حاج خانم! اگر خودتون نمی تونید این نارنج ها رو براتون بچینم!؟ نیم خندی مشاهده افتاد! گفت اینا رو نگه داشتم برای پسرم! عید که از تهران بیایند خودشون میچینن! اونای سمت خونه تون رو بچینید برای خودتون! تشکر کرد برای در گشودن و عذر خواست بابت مزاحمت سحرگاهی!!!! که از خواب انداختمتون و... گفتم بیدار بودم و زحمتی نبوده و... اینکه چجور رفت داخل رو نفهمیدم!

و این ماجرا صبح روزی اتفاق افتاد که شب قبلش مردمان مادرانگی را جشن گرفته بودند.

جایی برای با تو نشستن...
ما را در سایت جایی برای با تو نشستن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1mehdishamsab بازدید : 131 تاريخ : دوشنبه 27 اسفند 1397 ساعت: 20:44