گفتگوهايم با ديگران از موزون ترابي( از تراويدن و ترابيدن) خالي نيست و معمولا بيتي ، دو بيتي يا چند سطري است و فراموش مي شوند و مي روند كه مي روند و البته اين موزونيات معمولا خالي از طعنوطنزي نيستند و محض ادخال سرور در قلوباهاليدياركفر! از ما سرميزنند و يكي از دائمالسرورها رفيق بيست سالهي ما قاسم حلاج است كه با سربداران مينشيند و تن به دار نميدهد و شگفت مردياست در سادهدلي يگانه!!! يكي دو روز پيش گپ ميزديم و طبق معمول حرف كفش پيش آمد كه ما چون اهل سلوكيم و از راهروان، بسيار از پايافزار سخن مي گوييم و البته اين هم هست كه "آقاي پدر" حلاج نمايندگي كفش ملي رامسر را سالها در كف كفايت خويش داشته و رامسريها اگر بي جامه بودهاند بي كفش نماندهاند!!! تحرير نخست اين چند سطر مربوط به همان گفتگوست اما در نوشت ديگر بار تغييرات بسيار كرد و اين شد كه خواهيد خواند:
پا برهنه باش
روي سنگ و شيشه
روي خار
روي سيمهاي خاردار
روي دار انتظار
روي جاده هاي داغ
روي ابرها و قصه ها
روي قصه ها و ابرها
روي...
راه رفتنت اگر درست شد
كارهاي ديگرت درست مي شوند.