خاطرم نیست این مثنوی را کی نوشتهام فقط یادم هست که هدیهی چشمگشودن دوستیاست که اوجها را میشناسد و تجربه کردهاست به دو معنا: هم شاعر است و هم خلبان جنگندههای شکاری!هرچه بگویید پرم آرزوستپر زدن بیشترم آرزوستپر بزنم تا ازل و قبل از اوتا ابدیتتر بیهایوهوتا چقدر شادی روشن دمیدتا به نشاطی که خدا آفریدتا به فرازی که فرازیش نیستلحظهی گستردهی سرگشتگیست!!لحظهی شوریدگی جان نوروقت فرا رفتن و شوق حضور...انبسط ینبسط انبساط!!چیست سببساز بساط نشاطراست بگو باز چه افتادهاستجان تورا، کاینهمه شادی شدهاستگفت که ای بیخبریهاترینبیخبر از هرچه نشاطآفرینعاشق پرواز فرود آمدهاست + نوشته شده در سه شنبه شانزدهم اسفند ۱۴۰۱ساعت 14:38  توسط مهدی شمس آبادی | بخوانید, ...ادامه مطلب
جان خروشان بود می آمد ولی جانِ توفان بود می آمد ولی سنگ می بارید از هفت آسمان بی امان بی امان بی امان کوه ها ویله کنان می تاختند لرزه بر هفت آسمان انداختند هرچه دریا کف به لب آورده بود کوه ها را , ...ادامه مطلب
مي آيد،ميرسد از راه و جانها را جوان ميكند و توان ميبخشد و چيزي از جنس شيدايي و شيفتگي و شوريدگي ميپراكند و خواهينخواهي دچار جادويي سبزت ميكند و در حرفنشنوي يگانهاي است و در به كرسي نشاندن حرف و خواستش هم ! اگر بدانيد چقدر در گوش انجيربن خواندم كه مبادا مبادا مبادا جوانه بزني ، اگر بدانيد چه اندازه بانگ برداشتم كه"انجيربن! جوانه مزن ديگر " ، اگر بدانيد چه زاريها كردم كه نياريدش ! نيا و ... اما نه شنيدند و نه شنيد ! با همه دمسردي زمستاني كه گذشت بيست روزي پيش از برتختنشستن"آنكه خوبي و نيكويي ميآورد" ترنج بيبرگيهاي خانه با برگچههاي معصومانهي نازكش به پيشواز رفته بود و با زبان ب,نامت,سپيده,دمي,است,پيشاني,آسمان,گذرد،,متبرك,باد,نام ...ادامه مطلب
چرا توقف کنم چرا ؟پرنده ها به جستجوی جانب آبی رفته اند افق عمودی است افق عمودی است و حرکت : فواره وار و در حدود بینش سیاره های نورانی می چرخند زمین در ارتفاع به تکرار می رسد و چاههای هوایی به نقب های رابطه تبدیل می شوند و روز وسعتی است که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمی گنجد چرا توقف کنم ؟راه از میان مویرگهای حیات می گذرد کیفیت محیط کشتی زهدان ماه سلولهای فاسد را خواهد کشت و در فضای شیمیایی بعد از طلوع تنها صداست صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد چرا توقف کنم ؟چه میتواند باشد مرداب چه میتواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فساد افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم میزنند نامرد در سیاهی فقدان مردی,تنها,صداست,ماند ...ادامه مطلب