برای مادرم باغبان رفته ، اما ـ در خزانی چنین سرد و دلتنگـ ـ بارها دیده ام من چند زنبورِ در جستجو را گرد گلهایِ او گرمِ پرواز و آواز **** بودن آیا جز این است ؟* * بارها گفته ام که مادرم گر چه چیزی قریب نیم قرن در شهر زیست اما همیشه خودش را غریب شهر میدانست و در تبعید، و روستایی ماند که ماند ، عاشق گل و گیاه و درخت و پرنده و بره ، خوابهایش پر بود از چشمه و گندمزار و کبک و سرسبزی . این اواخر هفت ترانه با تصنیفهای بختیاری تصاویری را به نمایش میگذاشت از دختران بختیاری با آن لباسهای رنگارنگ و سرشارکه در کوه میخرامیدند و به چشمه که میرسیدند هم را مهمان آب میکردند و نیز بختیاری مردی که یا ,ياد,دري,بود,سوي,بهار ...ادامه مطلب